خاطرهبازی با یک رمان خواندنی و به یادماندنی
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۵۶۱۲۱
شخصیتهای داستان همگی انسانهای خوب و شریفی بودند. با اینکه گاهی بعضی از آنها دچار لغزش و خطا میشوند اما باز انسانهای خوبی هستند و داستان حول محور انسانیت و اخلاق میگردد. همذاتپنداری خوبی با شخصیتها داشتم و به تکتک آنها علاقه داشتم؛ چرا که همه شخصیتها از مردمان معمولی بودند. نویسنده به کل تمایل دارد از خوبی حرف بزند و نمیشود گفت این نکته منفی داستان است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب من او، فضاسازی بسیار عالی داشت و صحنه برای خواننده کاملا مشخص بود در کدام منطقه و در چه برههای از تاریخ اتفاق افتادهاست و صحنههایی که وارد متن داستان بود، قصه را باورپذیرتر کردهبود. نویسنده به خوبی به محیط تسلط داشت. او هم از نظر ظاهری تهران را میشناخت و هم از نظر موضوعات فرهنگی شهر را.
امیرخانی به خوبی از عهده توصیفات برآمده و اطلاعاتی که از شهر تهران داشته، او را از نوشتن کوچکترین نکتهها هم غافل نکردهاست. او حتی نحوه صحبت کردن مردم آن دوره را بلد بوده که از لحن شخصیت قصهها پیداست. من او قصه عاشقانهای از فرزندان یکی از خانوادههای مرفه، اصیل و قدیمی تهران است. عشق فرزند خانواده پولدار و ثروتمند حاجی فتاح به دختر فقیری به نام مهتاب که خدمتکار این خانواده است. ژانر کتاب با اینکه عاشقانه است اما بدون آنکه به متن اصلی خللی وارد کند، قصههای متعددی را وارد داستان میکند. قصههای فرعی کمک میکند به نویسنده تا پیرنگ داستان را گسترش بدهد و با بهکارگیری آنها، راه را برای وقوع حوداث بعدی هموار کند. کمرنگ و پررنگ بودن حوداث فرعی تغییر عمدهای در داستان به وجود نمیآورد ولی حضور آنها باعث تسریع حرکت داستان میشود. حوداث فرعی در کنار حوادث اصلی آکسیون داستان را تشکیل میدهند و نقش زیادی در تعلیق و جذابیت داستان دارند و باعث گیرایی آن میشوند. یکی از قصهها در زمان رضاشاه پهلوی است که درباره کشف حجاب بوده و بابت چالشهایی که برای خانوادههای مذهبی درست کرده، نوشته شدهاست.
یک موضوع فرعی دیگر که در داستان آمده ماجرای برخورد علی فتاح با انقلابیون کشور الجزایر بود. در این قصه بهنظر میرسد آقای امیرخانی با این قصه میخواسته بگویید آخر و عاقبت هر دیکتاتوری محکوم به شکست است. داستان فراز و فرود زیادی داشت. اینکه علی به هر راهی متوسل میشد که با مهتاب باشد، از زیباییهای داستان بود. مشکلاتی که دست به دست هم داده و اساس و شاکله این داستان زیبا را به وجود آوردهبودند. از مامانعلی گرفته تا بچه لات محل که دوست نداشتند علی به مهتاب برسد، از تقابلهای داستان بوده. این داستان درونمایه عشقی داشت. مهمترین قسمت داستان ارتباط علی با درویش مصطفی بود. درویش نماد یک چهره آگاه و داناست که همیشه راهنمای علی بوده و نقش یک معلم را برای او ایفا کردهاست. نویسنده در پایان داستان عاشقانهای که نوشته به سبک داستانهای اساطیری، آن را به پایان رسانده و از اصل غافلگیری کمک گرفته و پایان زندگی علی را به زیباترین شکل ممکن نوشته است. به جز این پایان، پایانی برای علی متصور نبودم. دو راوی در داستان حضور داشت که یکی خود نویسنده بود و دیگری قهرمان قصه علی فتاح. شخصیتپردازی و فضاسازی بیشتر از همه عناصر داستانی به چشم میآمد و شخصیتها به گونهای معرفی شدهبودند که از لحن و گفتوگوی آنها میتوانستیم به آنها پی ببریم. فضایی که نویسنده در آن داستان را به تصویر کشیده یک فضای عینی است و اینکه خانی قصد داشته مسائل و مشکلات آن دوره حاکم بر فضا را به خوبی نشان دهد و بگویید همه انسانها با همه تفاوتها انسان هستند.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: من او رضا امیرخانی رمان شخصیت ها قصه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۵۶۱۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«کمی دیرتر» به چاپ هفدهم رسید
این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز است. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمهشعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سردادهاند… در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا…» این شروع جذاب ما را با شخصیتهایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفهگونه و بیزمان پیش میرود و مواجه همه آدمها را میبینیم با قصه ظهور… و کشف چرایی «آقا نیا» ی جوان.
شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدمها را با بهانههایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بسیار بدیع، خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفتهای انتظار را با شخصیتهای قصهاش برای مخاطب روایت نمیکند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش میدهد… انسانهای مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است.
نویسنده در پایان همه موشکافیها در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت میتپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش میآید…
خدیجه زمانیان یزدی